دوستان قدیمی تر

دارم میرم  سوپری نون بخرم!!!!

توی راه یکی از همکلاسی های دبستانم رو می بینم!!!!

یادش بخیر از سوم دبستان تا پنجم رو با هم بودیم....

دبیرستان که شد رفت تیزهوشان....

روز بعد از کنکور سراسری دیدمش و ازش پرسیدم چه کار کردی؟

گفت : خیلی خوب نبود!!!

چند ماه بعد تر دیدمش و ازش سوال کردم چه کار می کنی؟کنکور رتبه ت چند شد؟

گفت : خیلی خوب نشد. شدم 600!!!! الان هم شهید بهشتی تهران مکانیک می خونم

.

.

.

حالا دوباره دیدمش....

می گم چه کار می کنی؟

می گه: سال دوم دکترا هستم.... دنبال یه فرصت مطالعاتی هستم برم کانادا

.

.

.

من نمی دونم این همه دوست باحال داشتم چرا من اینجوری شدم


نظرات 1 + ارسال نظر
همین حوالی پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ب.ظ http://haminhavaly.blogsky.com

من که نظرم همون حرفیه که عصر هم گفتم بهتون
همه با درس خوندن به یه جایی نمیرسن
اینو مطمئن باش

دچار توهم شدم من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد